نونک ....

امروز به یه نتایج خیلی جامعی رسیدم نمیدونم چرا حس میکنم خیلی چیزا واسم واضحه دیگه.

یاد کلی چیزا هم افتادم چون داشتم لب تاپمو وارسی میکردم و کلی عکسای قدیمیو دیدم.

مثلا فهمیدم سر یه بچه بازی چجور دوستیمون پاشیده شد ولی الان هیچ کدوممون حاضر نیس پا پیش بذاره تا قضایارو درست کنه و نمیدونم اصن اگر هیچ وقت درست بشه یا نه ولی خب خیلی بهش فکر میکنم.

مثلا امروز فهمیدم زندگیم واقعا بد نبوده و لحظات خیلی خوبیو داشتم.

دیروز فهمیدم که مادر پدرم اون قدری که میخام جدی نمیگیرنم و رو خواهرم خیلی بیشتر حساب باز میکنن. 

دوس دارم جدی گرفته شم ولی. میدونم میگم میخندم شوخی میکنم ولی کاش تهش یکی بود میدونست خیلی چیزام جدیه همه چیز مسخره بازی نیس.

خیلی چیزا دارن رو ذهنم وول میخورن و اصن نمیدونم چجوری بیانشون کنم.

من هنوزم بهش احساس دارم فکر کردم دبیرستان تموم بشه از سرم میفته ولی هیچ وقت از سرم نیفتاد و میدونم قرار نیست هیچ وقت بهش برسم ولی همیشه میمونه تو ذهنم.

یه عکسی دیدم تو کامپیوترم که مدرسه مون بود که تو برف پوشیده شده بود و چقدر دلم خواست که اونجا بودم اصلا حس کردم دارم توی حیاط دنبال یه توپ میدوام و فوتبال بازی میکنم و شیطنتای همیشگیمونو با دوستام میکنم ولی خب حقیقتش اینه که من کیلومتر ها فاصله دارم و نمیتونم اون احساسارو دوباره داشته باشم.

یه چیزی که خیلی خیلی بابتش خوشحالم اینه که دارم برمیگردم ایران ولی نمیگم دقیقا کی چون شاید(واقعا شاید) سوسن اینجارو بخونه هرچند که بعید میدونم اصن یادش مونده باشه همچین وبلاگیو داریم. 

سوسن هم مثل خود منه. بعضی اوقات شاید کلن حوصله مو نداشته باشه و یه موقع میاد میگه خیلی دوستم داره. 

دلم خیلی برای غذاهای ایران تنگ شده دلم میخواد برگردم و تموم ولیعصر و تجریشو با ادمای مورد علاقم گز کنم واثعا هیجان دارم

یه چیزی که گند زد به حالم این بود که فهمیدم خواهرمم داره همزمان با من برمیگرده ایران که خب ضدحال خیلی خیلی بزرگی بود چون دوباره مثل همیشه تمام توجه هارو به خودش جلب میکنه ولی خب گمونم اشکال نداره چون بلیت اون موقع ارزونتره و کلی هم ازم عذرخواهی کرد به خاطر کاری که کرده و برام یه تیشرت فرندز گرفت( :))))) 

خب دیگه چقد حرف زدم

دارم میرم سفر با دوستم چند روز دیگه و یکم استرس دارما ولی میدونم قراره خوش بگذره و حداقلش اینه چند روز از خونه دورم و مجبور نیستم مامان بابامو تحمل کنم!!

 

خب دیگه این بود پایان درد دلای من !!

فعلنی!

حرف دل۲

از دست دادنش خیلی ناراحت کرد ولی هروقت به این فکر میکنم که اون به ت*مشم نیست فقط بیشتر و بیشتر ناراحت میشم!! خدا همتونو از این حس مصون نگه داره. خیلی بده که بدونی کسی دوست نداره و تو ادم خاص هیچکسی نیستی! 

آهنگ پیشنهادی روز: another love -tom odell

حرف دل۱

دیگه شاید مطمئن شده باشم ک مزخرف ترین ادم روی کره ی زمین منم. شاید بقیه ی ادما کارای بدتری انجام بدن ولی من ادم مزخرفیم. به این فکر میکنم که چقد ادمای دیگه مجبورن تحملم کنن و دلم میسوزه به حالشون. مثن دوستام ک هیچی چون احتمالا فقط به روم نمیارن چقد ازم متنفرن و خانوادمم ک مودبانه تحملم میکنن از یه طرفم میدونم اگه تو این دنیا نباشم مامان بابام ناراحت میشن و دیگه اونقدی پست نیستم ک این رنجو بهشون وارد کنم. از یه طرفم نمیخام بمیرم چون خیلی کارا هس ک باید تو زندگیم انجام بدم. دلم میخاد دوستامو تو ایران ببینم دوباره و خیلی کارای دیگه اگه بنا به رفتن باشه و امادگیشو ندارم الان.این پستو احتمالا پاک خواهم کرد ولی فعلا بمونه حرفمو بزنم خالی شم!!!!